18 June 2009

پابلو نرودا - بر خيز با من



بر خيز با من
پابلو نرودا


بر خيز با من

هيچ كس بيش از من

نمي خواهد سر به بالشي بگذارد

كه پلكهاي تو در آن

در هاي دنيا را به روي من مي بندند

آنجا من نيز مي خواهم

خونم را در حلاوت تو

به دست خواب بسپارم اما بر خيز

بر خيز با من

و بگذاربا هم برويم براي پيكار روياروي

از تارهاي عنكبوتي دشمن

بر ضد نظامي كه گرسنگي را تقسيم مي كند

بر ضد نگون بختي سازمان يافته برويم

و تو ، ستاره ي من ، در كنار من

سر بر آورده از گل و خاك من

تو بهار پنهان را خواهي يافت

و در ميان آتش

در كنار من

با چشمهاي وحشي خود

پرچم من را بر خواهي افروخت


No comments:

Post a Comment